شعر آهو از دشت غزل دل بکن استثنائاً
شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۹ ب.ظ
آهو از دشت غزل دل بکن استثنائاً
بوی سیب آمده چون از ختن استثنائاً
من خراسانی ام اما وطنم کرببلاست
متفاوت شده "حبّ الوطن" استثنائاً
من اویس توام و کار ندارم به بهشت
بوی تو میوزد از این قَرَن استثنائاً
آخر اینجا چه بهاری است که در هر قدمش
پر شد از لاله ی پرپر، چمن استثنائاً
پدرت جای تو بخشید زکات انگشتر
نبری کاش عقیق یمن استثنائاً
بین هفتاد و دو عاشق چه کسی غیر شما
بوریا داشت بجای کفن استثنائاً
همه ی دار و ندارش که به غارت رفته
دست بردار از این پیرهن استثنائاً
مادری در دل گودال تمنا می کرد
زینب! این بار برو، دل بکن استثنائاً
حرمله بعد کمان دست به شلاق شدی؟!
این رباب است، بیا و نزن استثنائاً
ساکن طشت طلا! با فقرا هم بنشین
یک سری هم به خرابه بزن استثنائاً
۹۴/۰۷/۱۸